همواره « سلام » بر حیدربابا

آرخا: مقاله زیر به بهانه انتشار نظیره قیزیل قیه سلام به عنوان نخستین نظیره حیدربابایه سلام استاد شهریار آذرماه سال ۱۳۸۸ در روزنامه مهدآزادی و دوهفته نامه گویا منتشر شد. انتشار آن به بهانه برگزاری نخستین گردهمایی نظیره سرایان حیدربابایه سلام در اهر انجام می گیرد.

به بهانه ی انتشار « قیزیل قیه یه سلام » نخستین نظیره بر « حیدربابایه سلام »
همواره « سلام » بر حیدربابا
جعفر خضوعی
شهریار با خلق « حیدربابایه سلام » خدمت بزرگی به فرهنگ آذری و زبان ترکی کرد. روزگاری دراز مردم آذربایجان حلاوت شعر را با « بایاتی » و نغمه های « عاشیق ها » در جان خویش می یافتند. چه، محدود بودن زبانشان در محاوره، رشد ادبیات عامه در صورت شفاهی را موجب شده بود. و اما در دهه های اخیر با گسترش ارتباطات و شکل گیری دهکده ی جهانی ادبیات شفاهی را تاب مقاومت و مجال ماندگاری فروکش کرد و این ضایعه ای عظیم است که فرهنگ عامه ی مردم آذربایجان را دچار تخریب ساخت. « صفا »‌ گمشده ی حیات امروز ماست، هرچند « رونق » بیش تر یافته است و « حیدربابا » نامه ها در واقع غیبت « صفا » را مویه می کنند. از صداقت و یکرنگی، از صمیمیت و مهربانی، از رسوم دیرپای مدنی و مذهبی، از باهم بودن ها، از شادی ها و بازی ها با حسرت یاد می کنند و امروز علی رغم حضور فعال ابزار نوین متنوع ارتباطی، انسان ها احساس تنهایی و غربت می کنند. « حیدربابا » ها برای فریاد کردن این « درد » برخاسته اند. اگرچه در عبور از « سنت » به « مدرنیته » کنار ماندن برخی هنجارها و آداب و باورها را گریزی نیست،‌ اما محو نمادها و نشانه های مدنی و فرهنگی و باورها و ارزش های دیرین بومی که میراث معنوی و فرهنگی به حساب می آیند، از اصالت انداختن هر ملت و مردم و قومی را کفایت می کند.
شاعران و نویسندگان، احیاگران و بسط دهندگان زبان هستند و ادبیات هر زبانی کارخانه ی واژه سازی آن است. « فردوسی » را به نیکی می ستاییم که او بسی رنج بُرد و شاهنامه سرود و زبان فارسی را در عبور از تهاجم فرهنگ های مختلف پاسداشت و عجم را بدین پارسی زنده ساخت. و حال آیا ابداع حیدربابانامه و نظیره های پی در پی بر آن گامی عظیم در این مسیر نیست؟ حیدربابا به زبانی ساده و به عبارتی به زبان محاوره و گفتار روزانه و روزمره ی مردم آفریده شد و از گوشه و کنار آذربایجان صداهایی به ندای شهریار لبیک گفتند و آن ها نیز « سلام » دادند. حیدربابا و منسوبین او چنان به مردم نزدیک شدند که از زبان آن ها سخن گفتند. از « فاطما خالا » ، « قاری ننه »، « ملا باقر » و « میراژدر » یاد کرده و از « بَی جورابی » ، « بولاخ اوتی »، « آداخلی قیز » و « چشمه باشی » نام آوردند. واژه های « حیدربابا » ها، هر یک فرهنگواژه ای هستند که مردم ما آن ها را در « دیروز » جا گذاشته اند. این « شخص » ها و « شخصیت ها » و نام « محل » ها و صخره ها و سنگ ها و رودها و باغات و کوه ها، هر کدام رسمی را و خاطره ای را نمایندگی می کنند. شهریار و پیروان مکتب حیدربابایی او جلوه های زیبایی را در نام های محلی قاب گرفته اند و « شعر‌ » اگر جوهری است که زیبایی های حیات در آن نمود می یابد، حیدربابایه سلام چه زیبا شعری است که خیلی ها از آن استقبال کردند و امروز به ۹۰ زبان در دنیا ترجمه شده است که اگر محدود به محل و موضوع محلی بود، هرگز چنین گسترش نمی یافت. در حیدربابایه سلام زیبایی هایی نهفته است که در ورود به زبان های دیگر نیز امکان انتقال دارد. از اهل ادب و حیدربابا شناسان اجازه می خواهم این سبک و سیاق را « حیدربابانامه » نام نهم، اگر « کوه نامه » و یا « داغنامه » نخوانم.
بی شک مضامین شعری از عناصر محیط جغرافیایی تأثیر یافته و حتی الهام بخش نیز بوده است و مگر می توان در شعر شاعری « کوه » نیافت و « رود » نیز و « درخت » هم. شاعر قاب گیرنده ی جلوه های زیبایی موجود در محیطی است که او حیات دارد و از آن جا که محیط های طبیعی و اجتماعی و در نتیجه محیط های جغرافیایی متفاوت هستند، اشعار شعرا از هم زوایه ها می گیرند و تفاوت های اساسی می یابند. در این میان توجه بیش تر این مقال بر « کوه » است و به راستی او چه رمز و رازی دارد که شهریار با او هم کلام می شود و یا او شهریار را به سخن وا می دارد. برای « حیدربابایه سلام » نظیره های بسیاری ساخته اند و اینجا اما عنایت به قره داغ است که حسین دوستی با تکیه بر نقل قولی از « شهریار » از اصالت قراجه داغی او سخن به میان آورد.
کوه ها نماد مقاومت و استواری هستند و در واقع آن ها مولّدان حیات اند. کوه ها تولیدگران آب و خاکند که « آب » ها روان می دارند و « آبرفت » ها هدیه می دهند. آن ها « باد » می سازند و « باران » را تسهیل می کنند و « برف » را برای تابستان زارعان ذخیره می دارند. از سویی آن ها شاهدان عینی رویدادهای گذشته اند و پا به پای تاریخ به امروز رسیده اند. دردها دیده اند و زخم ها یافته اند، شادی ها کرده اند و غم ها خورده اند. پس شاعر انتخاب خوبی برای اوست و او نیز برای شاعر انتخاب نیکویی است. کوه ها اغلب پای ثابت افسانه ها هستند و پرورشگاه و اقامت گاه قهرمانان بسیار. در شمال اهر و در کوهستان عظیم قره داغ رشته کوه شیور کشیده شده و دو قله ی نزدیک به هم در اوجش استوار ایستاده اند. به اعتقاد مردم محل « این دو قله یکی پسری جوان و دیگری دختری زیبا بوده است که عاشق هم بوده اند و جادوگری کینه توز اما آن ها را به سنگ تبدیل کرده است.» همین شیور نیز مخاطب سلامی از جنس سلام حیدربابایی بوده است و زنده یاد علی منفردی « شیور داغنا سلام » را سروده است.
شهریار ادبی ترین سلام خویش را به حیدربابا داد، سلامی که به سال ۱۳۲۹و ۱۳۳۰ تقدیم کرد و اگرچه شعری برای « مادر » گفت، مادری که « آهسته باز از بغل پله ها گذشت / در فکر نان و سبزی و آش بود…‌» اما این بار به زبان مادری گفت و گفت « ترکی دئدیم اوخوسونلار اوزلری » به زبان ترکی گفت و جلوه ها و جلوه گاه های زیبایی را که می رفت به سوی نسیان، برای نسل های بعدی ثبت کرد. و بی تردید انتشار « حیدربابایه سلام » در سال ۱۳۳۲ نقطه عطفی در تاریخ فرهنگ و ادب آذربایجان گشت. بدین طریق،‌ راهی گشوده شد و رهروان بسیار یافت و نظیره های بسیار در ایران و خارج از آن سروده شدند.
اگرچه گمان می رفت « عباس بارز » ـ شاعر اهری ـ نخستین نظیره را بر حیدربابایه سلام سروده است ( سال ۱۳۳۳ ) اما حسین دوستی ـ نویسنده و شاعر و روزنامه نگار اهری ـ در پی کوششی ثمردِه معلوم ساخت که زنده یاد « سیف اله دلخون » ـ شاعر اهری ـ افتخار این « نخستین » را پیش از سال ۱۳۳۲ از آن خود ساخته است. حسین دوستی تعداد ۷۲ بند از اشعار دلخون را با نام « قیزیل قیه سلام » در سبک حیدربابایی گردآوری و با تصحیح و توضیح به چاپ رسانده است. این کتاب ۱۴۸ صفحه ای که از سوی « مهدآزادی » منتشر شده، مقدمه ای جامع و خواندنی ( در چهل صفحه ) در مورد سیف اله دلخون دارد و پس از مجموعه ی « قیزیل قیه سلام » ، « راهنمای قیزیل قیه سلام » در ۴۲ صفحه توسط مؤلف نگاشته شده است. راهنمای قیزیل قیه خود فرهنگنامه ی کوچکی از فرهنگ عامه ی منطقه ی قره داغ است.
استقبال قره داغی ها از « حیدربابایه سلام » علاوه بر پیشقدمی، در تعدد نظیره سرایی نیز ممتاز است و حسین دوستی که خود نیز نظیره ای بر « حیدربابایه سلام » دارد، در مقاله ای زیر عنوان بر دامن حیدربابا » ( ماهنامه تدبیر فردا، شماره ۸، شهریور و مهر ۸۷ ) هم صدایی شاعران منطقه ی ارسباران با شهریار را به تصویر کشید.
عباس بارز ـ شاعر عزیز اهری ـ سراغ « ائل دایاقی » می رود و سلامش می دهد. او خود می گوید « من در زندگی، کوه « ایل دایاقی » را بیش تر از هر چیز دوست دارم. زیرا آنوقت که فراموش عالمی گشتم به آغوش وی پناه بردم و او مرا از خود نراند. از اینجاست که من همیشه به کوه « ایل دایاقی » مدیونم و هر حرفی در دل داشته باشم به او خواهم گفت.» ( مقدمه شاعر در کتاب « ایل دایاقنا سلام » ۱۳۴۶ ) او نیز چون شهریار از بازی های کودکانه و رسوم زیبایی سخن می گوید که فراموش شده اند. از بیداد زمانه می گوید از جریان زندگی در مکان و زمان هایی که ما پشت سر نهاده ایم. در جای جای « ایل دایاقنا سلام » حسرت موج می زند، آن سان که حسرت شهریار در « حیدربابایه سلام » نمایان است. « درد » ی محترم شاعری چون « بارز » را به درد آورده و او را در کشف جوهر شعر رهنمون شده است و راستی را این « درد » خدمت بزرگی بر ادبیات ما کرده است. « درد » ی که به نظر می آید از « عشق » ی عزیز مایه گرفته است. عشقی که شهریار را « شهریار » کرد و ابوالقاسم نباتی را از « اوشتبون » راهی درگاه شیخ شهاب الدین اهری ساخت تا از خاک اوشتبون، در شبستان شیخ شهاب به سوی افلاک بالا رود و عشقی که « سیف اله دلخون » را شاعر کرد. پس « عشق » را هزاران درود که شعرساز است و ادب پرور. باری « بارز » می گوید:
ایل دایاقی جانیم گلدی زنهارا
درد الیندن گونوم اولدی قاپ قارا
اورگیمده واردی بویوک بیر یارا
جگر یانار، اورک دولار، جان آغلار
اگر منی قانلی گورسه قان آغلار
ضمن این که بارز در نقل شاعرانه ی « درد » ی به سراغ سلطان « ساولان » رفته و « یاسلی ساوالان » را سروده است.
زنده یاد علی منفردی نیز کوه « شیور » را سراغ گرفته و سلام هایش را به او داده و از او الهام گرفته است. منفردی در منظومه ی « شیور داغئنا سلام » چنین می گوید:
شیور داغی گول چیچه ین سولماسین
ایگیت لرین کونلی غمه دولماسین
اوغلان لارین سندن اوزاق اولماسین
بیر گون اولار بیزدن ده بیر یاد اولار
یاخچی پیسدن تکجه قالان آد اولار
عیسی غریبی کلیبر در حال هوای حیدربابایه سلام « قره داغ » را مورد خطاب قرار داده و مجموعه شعری را به عنوان « آنامیزسان قره داغ » منتشر ساخت. مجموعه ای که اشعارش اگرچه روحی حیدربابایی دارد اما از کالبدی متفاوت ( ۶ مصراعی ) بهره برده است. او نیز از گذشته با حسرت یاد می کند « زندگی ساده و بی آلایش و مملو از شادی و محبت بود. یکباره در فاصله زمانی کوتاه، ارزش ها سقوط پیدا کرده و همه چیز دگرگون شده است.» و « این تأثر و تأسف و مقایسه آن با حال بخش اعظم شعرها ( ی این مجموعه ) را تشکیل می دهند.» ( مقدمه منظومه، عیسی غریبی کلیبر، ۱۳۶۸ )
باش گوتوروب قوشلار،‌هامی قاشدیلار
قیرقی لر اوردان نیه بس اوشدیلار
قوش به جهنم، کیشی لار قاشدیلار
شهره گیدوب اوردا توکان آشدیلار
مین لری ده شهرده نقاش دیلار
باعثی کیم دیر، که اولار چاشدیلار؟
محمد سبحانی عربشاهی نیز کوه « هشته سر » در شمال هوراند را برای سلام دادن بر می گزیند و « هشته سره سلام » را می سراید. او نیز چون دیگر پیروان حیدربابا گریزی به گذشته می زند و از گذشتگان یاد می کند.
آی هشته سر دوز ایلقارین نج اولدی
« قوچ کوراوغلو » گول « نیگار » ین نج اولدی
« خسته قاسیم »، « شهریارین » نج اولدی
گئت اونلارین قبری اوسته سلام وئر
قرآن اوخو اونلارا خوش کلام وئر
و هادی سلطان محمدی در دیار ورزقان کوه « پیرسقا » را در می یابد و نظیره ای بر « حیدربابایه سلام » می سراید و مجموعه ای را با عنوان « پیر سقا نغمه لری » در دو جلد منتشر می سازد. ( سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ ) سلطان محمدی در مقدمه ی این مجموعه می گوید « کوه پیرسقا مورد خطاب اشعارم واقع شده و چنین به نظر می رسید این کوه با عظمت و مظهر جمیل خلقت بهتر می تواند سخن کسی را که در دامن پرمهر خود پرورش داده، بفهمد و آن را به اکناف و آفاق برساند.»
« گویجه بئل » ین گدیک لری هاواسی
« شاه عابباسین »‌ قالیر کروان سراسی
کروان لارین دای کسیلیب صداسی
غم بؤرگدی اؤلکه میزین شرقی نی
آلدی فلک آیت اله برقی نی
میر حسن فخرایی اقدم ـ شاعر اهری ـ نیز نظیره ای را با عنوان « قره داغ گوزگوسی » در سال ۱۳۸۶ منتشر ساخته است. فخرایی در این مجموعه قره داغ و کوهی چون شیور را مورد خطاب قرار داده است.
یمن خالا قئزدیراردی تندیری
سئندیراردی پوسته بادام انجیری
کسیلمه سین هئش بنده نین کندیری
هئچ آنا گؤ‍رمه سین اوغول داغینی
وورماسین سئل، آفت اؤره ک باغینی
« گئچی قئرانا سلام » نیز توسط حسن فروتن اقدم ـ شاعر اهری ـ سروده شده و در یکی از کتاب های او به نام « غم یورقونی » آمده است. کئچی قئران کوهی است در رشته کوه قوشاداغ ( جنوب اهر ) و این کوه نیز الهام بخش فروتن اقدم بوده است:
گئچی قئران نه باخیرسان اوزومه
ساتاشی سان پنجره دن گؤزومه
حتماً سنده سوز وار، دنن اوزومه
حسرتیلن باخسام، حالو یازارام
باخیب سنه سندن الهام آلارام
و در کلیبر کوه « اوچ قارداشلار »، غیب اله نریمانی را به صدا درآورده و او نیز نظیره ی « اوچ قارداش لارا سلام » را در پیروی از حیدربابایه سلام سروده است.
اوچ قارداشلار، قیز بولاخ آخان یر
داش باشیندان، داغ دره یه باخان یر
نامردلری یاندیران یر،‌ یاخان یر
ایندی باخسان سارالیبدی سولوبدی
هئچ بولمدوق هاچان وئران اولوبدی
و حسین دوستی نیز به این کاروان پیوسته و نظیره ای با عنوان « آنا یوردوما سلام » را در سبک حیدربابا و در نظری بر گذشته ها و تلخی ها و شیرینی های روزگار سروده است. این شاعر اهری سلام ادبی خویش بر دیار مادری اش را در سال ۱۳۵۴ با تخلص شعری « حامد » تقدیم کرده است. شاعر در مقدمه ی این مجموعه ( که هنوز منتشر نشده ) چنین نگاشته است: « تقدیم به خاطرات تلخ و شیرین دوران کودکی،‌ به دل های آکنده از غم، به یاران پیمان گسل،به قلوب شکسته،‌به تپش قلب های عاشق، به عاشقان دل شکسته و …»
آنا یوردوم دورنالارین گلنده
بالا جیران ننه سینی امنده
قئزلار گلیب نوروز گولی درنده
سلام السون قره داغا، اهره
اودلار یوردو، گول چیچکلی شهره
و اما این همه به بهانه ی نظیره ای نوشته شد که جدیدترین نظیره ی منتشره و نخستین نظیره ی سروده شده بر « حیدربابایه سلام » است.در ابتدای سخن به این نظیره اشاره ای شد و اما دریغ است که شرحی بیش تر بر آن نیاید. گفته آمد که « عشق » خدمتی عظیم بر ادبیات کرده است و حسین دوستی همان سان که از عشق ساری عاشیق در کتاب « ساری عاشیق » سخن به میان آورده و لذت بایاتی های او را بر خواننده مضاعف ساخته است، در مقدمه ی مجموعه ی « قیزیل قیه سلام » نیز چنین کرده و خواننده را از « عشق » ی آگاه کرده است که « دلخون » را شاعر ساخته و « قیزیل قیه سلام » را پرداخته است. او نیز در شمال اهر کوه کم ارتفاع « قیزیل قیه » را برای همدردی برگزیده و سلامش داد.
نظیره ی دلخون پس از ۵۶ سال به همت دوستی رسماً وارد ادبیات شد و بر مکتب شهریار صفحاتی دیگر افزود. انتشار نخستین نظیره بر « حیدربابایه سلام » رویداد ادبی ارزشمندی به حساب می آید و شایسته است که مورد توجه و نقد قلمداران عرصه ی شعر قرار گیرد.
نگارنده ی این مقاله از نزدیک شاهد کوشش های « دوستی » بود که چگونه او به سراغ آشنایان و نزدیکان زنده یاد « دلخون » می رفت و از این شاعر فراموش شده سراغ می گرفت. « قبر » او را در گورستان آیت ا… برقی می گشت و اشعار او را بیت بیت در گوشه و کنار اهر جستجو می کرد. « دلخون » در خاطرات دوستی نیز حضور دارد و این در شرح عشق او مفید واقع شده است. دوستی نقل می کند « آشنایی من با مرحوم دلخون به دوران نوجوانی ام بر می گردد. در آن روزها به دفعات مرد جوانی را می دیدم که با لباسی شیک، در حالی که سینه را جلو داده و ژست گرفته و پاکتی از میوه در بغل دارد،‌به سوی بالای کوچه گام بر می دارد. کوبه ی دری را به صدا در می آورد و از پشت دری نیم باز، دختر همسایه ی ما بعد از چند لحظه صحبت، پاکت میوه را گرفته و در را می بندد. این صحنه اکثر روزها تکرار می شد و سرانجام ماجرای عشق‌ آتشین این عاشق صادق و ساده زبانزد همگان شد….» در مقدمه ی کتاب می خوانیم «‌ … او انسانی حساس،‌ مهربان و رقیق القلب بود. بچه های محله خرگوش یا پرنده ای را که گرفته بودند به او می فروختند و او آن ها را آزاد می کرد.» فقر خانوادگی امکان ادامه تحصیل را از او می گیرد و از پایه ی پنجم دبیرستان فراتر نمی رود. او شاعر بود و زندگی اش سراسر شعر. و شعر برای او همه چیز بود.واقعه ای که خون بر دل « دلخون » می کند و او را آتش می زند و به « درد » می آورد. رویداد خاص او نبود و پیش از او بارها و بارها برای بسیاری رخ داده بود. همان « بلا » که سرِ شهریار و سر ابوالقاسم نباتی آمد،‌ بر « دلخون » نیز وارد آمد. آری، معشوق او « بی وفا » از آب در آمد و با دیگری ازدواج کرد. » این همان « گیزلین درد »ی است که از ناحیه ی عشق بر او وارد آمد و « دلخون » ی ساخت که فصلی گوهرین بر ادب ما افزود. این رویداد در بندی از نظیره ی او نمود دارد:
قیزیل قیه گون اوستوندن کوچولدی
گوزل کهلیک قایالاردان اوچولدی
حق بازاری سئچمه لی لر سئچیلدی
قضا ووردی سئچدیگیمی آلدیلار
اوره گیمی گیزلین درده سالدیدلار
« روزهای اشک و جنون آغاز می شود و شب های حسرت در فراق یار بی وفا،‌ خواب و راحت از وی بر می گیرد. اشعار سوزناکی می سراید و دیوانه و آشفته در کوی یار پرسه می زند. روزها می گذرد و با رفتن دلدار به شهری دور،‌کاخ آمال و آرزوهای شاعر بر سرش آوار می شود.» دلخون اگرچه با پا در میانی برادران و دوستان در سال ۱۳۶۴ با بانویی وجیهه ( اهل مشکین شهر ) ازدواج می کند اما صاحب فرزندی نمی شود و همچنان « دلخون » می ماند. شعری که بر سنگ قبرش نیز حک شده، گویای حال اوست:
اوشاقلیقدا آنا مهرین گورمه دیم
سون گونومده بالا نازین چکمه دیم
بو دنیادا هئچ شاد اولوب گولمه دیم
اوره گیمدن نیسگللری سیلمه دیم
و سرانجام دلخون ( که در سال ۱۳۰۹ به دنیا آمده بود ) نوزده دی ماه ۱۳۷۶ با دلی خون دنیا را وداع گفت.
« پنجه نهضت » و « اوراق پریشان » از آثار این شاعر اهری است که علی رغم کوشش حسین دوستی، نسخه ای از آن ها به دست نیامده است.
قفسه ی مخصوص حیدربابا در کتابخانه های شخصی شعرا و ادبا و شعردوستان و منتقدان ادبی، بی « قیزیل قیه یه سلام » نقصی اساسی دارد. پس ضمن ادای احترام و عرض تبریک به حسین دوستی ـ مؤلف این مجموعه ـ و مدیریت روزنامه مهدآزادی ـ ناشر این مجموعه ـ همه را به تهیه و مطالعه ی این اثر وزین توصیه می نمایم و بهتر آن که از این کتاب دو جلد بخریم. یکی برای خود و یکی برای آن که دوستش می داریم.
منتشره در روزنامه مهد آزادی و دوهفته نامه گویا/ آذرماه ۱۳۸۸